پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

فرزند ایران زمین

هفته 11

ببخشید که من چند روز مطلب ننوشتم. طبق معمول هر هفته ما زنگ زدیم به شماره 909......و راجب بچمون تو این هفته بیشتر فهمیدیم، مثلا اینکه اندازه یه انجیر شده و 3/8سانتیمتر قدشه و وزنشم 8 گرم پوست شفافی داره و رگهای بدنش مشخصه و ریشه دندوناش تو لثش شکل گرفته و استخوانهاش تو این هفته در حال شکل گرفتن و لگد میزنه و جالب تر از همه سکسکه هم می کنه که اینها در هفته 16 به بعد قابل حس تر میشه خلاصه کلی حال میده این تلفن زدنه حتما امتحان کنید
19 آذر 1390

نظر شما چیه؟

هیچ چیز زیبا تر از آن نیست که نوزادی در آغوش مادرش شیر نوشد. فرشتگان صف می بندند تا مادر را یاری کنند که پستان به دهان کودک نهد
13 آذر 1390

گریه زهره جون

زهره جون دیشب هق هق گریه می کرد. من ...من........ بخدا من اذیت نکردمش، خب ...خب بزاریدتعریف کنم نه فحش نه فحش ندید به من، بابا برای امام حسین تو محرم گریه می کرد ای بابا . آخیش داشتن می کشتنم کاش واسه شوهراتونم اینطوری دفاع می کردید. بابا جونم دیدشون اینارو که بعدا خوندی میفهمی مردا چی می کشیدن از دست ........ فرار کنم بهتره
13 آذر 1390

خواب دیدن زهره جون

زهره جون دیشب خواب یه نی نی تپلی و سفید رو دیده با موهای پر به رنگ مشکی (کلی با ذوق و شوق صبح برام تعریف کرد) نمی دونم اینکه میگن خواب خانم ها چپه دروسته یا نه؟ ببخشید اگه خانمها ناراحت شدن شنیده بودم و سوال کردم دیده خف مگه چیه؟ می خوام بدونم خف دیده. ...
13 آذر 1390

خوشحال از وجود تو فسقلی

تقریبا همه از وجود تو با خبر شدن و ابرازه خوشحالی می کنن ممنون از همشون مگنه نی نی جون( خیلی سخته که نمیدونیم تو دخملی یا پسر چون نمیتونیم به اسم صدات کنیم )ایشااله سالم باشی بقیشم با خدا ایشااله درست میشه
12 آذر 1390

هفته دهم

خوب این هفته هم مثل هفته های قبل زنگ زدیم به این شماره 9092301306 که راجب نی نی مون تو هفته دهم بیشتر بدونیم ، نی نی مون شده اندازه هسته خرما ، موهای سرش مثل کرک هلو ، انگشتاش بزرگتر شده مفاصلش کامل تر شده و اینکه حالا لگدم میزنه فسقلی واقعا حس قشنگیه باید تو این شرایت ما باشید تا درک کنید همه میگن بابایی تو رو بیشتر از مامانی دوست داره و تو حرکاتش معلومه اما اینطور نیست من تو رو اندازه مامانی دوست دارم نه کم نه زیاد . دوستون دارم اهای دور نگیریدا با هر دوتونم ...
12 آذر 1390

اولین روز حضور در مراسم عزاداری برای امام حسین

امروز نی نی مون تو دل مامانیش برای اولین بار صدای عزاداری برای امام حسین و بچه هاشون رو تجربه کرد. امیدوارم حس خوبی بوده باشه براش که حتما همینطور.چون باید به این چیزای خوب اعتقاد داشته باشه مگه نه نی نی جون؟
12 آذر 1390

نظر بی نظر

وبلاگم شده مثل بوتیکهای لباس همه میان میبینن اما نظری نمیدن. البته اول کاره باید مطالبمو ارزون کنم. اون با من عزیزم
8 آذر 1390

سرما خوردگی

 مامانی میگه احساس سرما خوردگی داره و منم بهش گفتم ابنمک قرقره کنه اما جواب نداد و حالش بد شود اگه انجا بودم منو می کشت . خوف ببشخید خوف مگه چیه نظر بود دیده زهره جونم
8 آذر 1390

مامانی در مطب

مامانی همونطور که دیروز گفتم رفته بود دکتر ، بعد از معاینه یکسری توضیحات دادن به مامانی مثلا اینکه اگه حال تهوع هاش زیاد شد روزی یه دونه کپسول زنجفیل بخوره و اینکه غذاهایی مثل آش نخوره و ..... راستی مامانی اونجا که بود تا نوبتش بشه یه کم ترسیده بود اخه اکثرا شکماشون خیلی جلو بود به قول مامانی یکسریاشون به عنوانه تکیه گاهی واسه دستشون که زیر چونشون بود استفاده کردن منم همونجا گفتم شایدم میز کارشونه
8 آذر 1390