پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

فرزند ایران زمین

نظر بی نظر

وبلاگم شده مثل بوتیکهای لباس همه میان میبینن اما نظری نمیدن. البته اول کاره باید مطالبمو ارزون کنم. اون با من عزیزم
8 آذر 1390

سرما خوردگی

 مامانی میگه احساس سرما خوردگی داره و منم بهش گفتم ابنمک قرقره کنه اما جواب نداد و حالش بد شود اگه انجا بودم منو می کشت . خوف ببشخید خوف مگه چیه نظر بود دیده زهره جونم
8 آذر 1390

مامانی در مطب

مامانی همونطور که دیروز گفتم رفته بود دکتر ، بعد از معاینه یکسری توضیحات دادن به مامانی مثلا اینکه اگه حال تهوع هاش زیاد شد روزی یه دونه کپسول زنجفیل بخوره و اینکه غذاهایی مثل آش نخوره و ..... راستی مامانی اونجا که بود تا نوبتش بشه یه کم ترسیده بود اخه اکثرا شکماشون خیلی جلو بود به قول مامانی یکسریاشون به عنوانه تکیه گاهی واسه دستشون که زیر چونشون بود استفاده کردن منم همونجا گفتم شایدم میز کارشونه
8 آذر 1390

بعدها از مامانیت تشکر کن

امروز مامانی وقت دکتر داره واسه جنابعالی ساعت 5 سمت خیابان ملاصدرا اما بابایی نتونست مرخصی بگیره بره دنبال مامانی و مامانی مجبور شود با اون حالش تو اون سرما خودش بیاد من فقط می تونم توراه برگشت همرایش کنم و الان ناراحتم و عذاب وجدان دارم مامانی ببخشید زهره جون ببخشید ...
7 آذر 1390

پی پی رادمهر باعث تحوع مامانی

رادمهر (پسر خاله زهره جون)صبح بلند شود زهره جون ازش پرسید جیش داری گفت نه بعد گفت فکر کنم پی پی دارم بردش دستشویی بعد صداش زد بشورتش زهره جون رفت اما تا بوش خورد زهره جون حالش بد شود بندخدا رادمهر 15 دقیقه ای تو دستشویی زندانی بود تا یکی بشورتش. بنظرم از الان جنگ با رادمهر رو شروع کرده حتی تو شکم مامانیش، قربونش بر باباش
6 آذر 1390

فرزند ایران زمین

واسه این جمله خیلی فکر کردم فکر میکنم موفق شدم و برای وبلاگ نی نی مون اسم خوبی شود امیدوارم اسم خودشم خوب انتخاب کنیم و واسه ایران زمین واقعا فرزند خوبی باشه ما که تمام سعی مونو می کنیم
6 آذر 1390

نظر کودکان نسبت به خودشان

دیشب زهره جون از رادمهر(پسر خالش)که 4 سالشه پرسید رادمهر نی نی مارو دوست داری گفت اله پرسید مواظبش هستی گفت اله (همه جوابا با خجالت)خداکنه همینطور باشه بعد پرسید دختر باشه یا پسر ...................... قرو قمیش امد هیچی نگفت معلوم بود قند تودلش اب شده ...
6 آذر 1390