مامانی (زهره جون) یه سورپرایز داشت واسه من و بابا مامانم. جریان این بود که ما خونه بابا بودیم که زهره جون برگه حج به مامان و بابا داد زهره جون مامان بابارو حج ثبت نام کرد . میلاد (داداشم و عموی نی نی) داشت موهامو کوتاه می کرد که ما متوجه شودیم البته میلاد که اشک شوق ریخت اما من یکم سرتقترم گریم باشه واسه بعد مامان باباهم که اشک شوق ریختن احتمالا نی نی مونم اشک شوق ریخت که چنین مامانی داره هورا مامانی هورا
به پیش نهاد محمد رضا قرار شود واسه اینکه راحت تر باشیم تو انتخاب اسم یه الویتهایی رو قرار بدیم مثل اسم ایرانی باشه ،قرانی باشه، برای محله خاصی باشه یا ایرانی باستان باشه و........... ok ممنون راه خوبی بود
حدودا شروع هفته نهم امیدوارم خوب تموم بشه دیشبم زنگ زدیم به همون شماره چند بود؟ .........0909 همون . بعدم شرو کرد به تشریح بچه در 9 هفتگی که گوشش لب بالاییش در حال تکمیل شدنه و مفاصلش کارو شروع کرده و قربونش برم حدودا 2/5 ساتیمتر اندازه یه انگور هفته قبل لوبیا بودا. و اینکه مامانش باباش عجله نکنید واسه اینکه بدونید دختر یا پسر چون تازه الت تناسلیش داره شکل می گیره وای چه دوره جالبیه تو زندگی انسانها (قابله توجه انای که دودل هستن)
خداروشکر هفته 8 خوب تموم شود و طبق معمول صبح زود حال زهره جون بد بود تا ساعت ده و بعد خوب بود تا شب تا وقتی بخوابه منم مواظبشونم و کمک میکنم تو ظرف شستن غذا درست کردن و ........
خاله مرضیه دوست زهره جونه امده پیش مامان زهره و تو این چند ساعت که پیش مامانی بوده یه شماره واسه مامانی میگیره که درباره تکامل جنین تو شکم مادر شمارشم بود بود بود....0909یادم نیست