پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

فرزند ایران زمین

گردش مخفي

پرهام جون خيلي خوردني شده و وا از دستش نمي تونميم يه گردش بريم تو اين پاساژها چون هركي مي بيندش مي خواد بوخوردش
14 بهمن 1391

خصوصيات

پرهام خان موقع خواب مخصوصا توي ماشين شرو ميكنه زير لب حرف زدن اينكه چي ميگه خدا مي دونه و اون فرشته هاي مهربون در ضمن يكم شكمو به نظر ميرسه وقتي خوراكي كي بينه دست از پا نمي شناسه
14 بهمن 1391

منظبت

آقا پرهام نشون داده كه يه نابغه هستش و خيلي منظم كار انجام ميده موقع غذا موقع خواب ...با هيچ كس شوخي نداره و اگه انجام نشه واي زمين و زمان رو به هم گره مي زنه
14 بهمن 1391

واي پرهام

جديدا پرهام شبها خيلي مامانش رو اذيت مي كنه  و هر چند ساعت كه بيدار ميشه چشماش رو مي بنده و دهان رو باز مي كنه و شروع مي كنه به گريه مي گن به باباش رفته اما شما توجه نكنيد
14 بهمن 1391

مترو

زن دايي مرضيه مي خواد براي پرهام يه ست كانوايي ببافه بخاطر همين هم رفتيم سمت حسن آباد از اونجايي كه طرح بود تقريبا 2 ايستگاهي با مترو رفتيم و اين اولين باري بود كه آقا پرهام ترن ميبينه وخيلي تعجب كرده بود و يه چيزايي مي گفت كه خدا مي دونه
14 بهمن 1391

كلاس آموزشي بابا بزرگ پرهام

بابا بزرگ پرهام خيلي ليلي به لالاي پرهام خان مي گزارن تا اونجا كه اقا پرهام بغلي شده و خيلي چيزاي ديگه و در سري اموزش هاي بابابزرگ راه رفتن هم اضافه شده و اقا پرهام با كمك بابا بزرگ راه ميره و اين يك شگفته كه كودك 7 ماه ميتونه با كمك راه بره و روي پاهاش تمركز كنه
2 بهمن 1391

قلط زدن

سلام آقا پرهام جديدا ياد گرفته كه قلط بزنه به روي شكم و اين كارش باعث شده كه لپاي گوگوليش قرمز بشه چون اون بعد از قلط زدن باسن مبارك را به بالا هدايت وبا فشار به لپاش ميركه به جلو حركت كنه اما لپاي نازنينش قرمز شدن حالا ديگه بابايي نميتونه قربونش بره و اون لپاشو بچلونه
2 بهمن 1391

ناله هاي مظلومانه

قربون ناله كردن مظلومانت بشم پسرم واكسن زده، خيلي حال نداره انقدر كه از بغل بابا بزرگش دوست نداره پايين بياد و يواش يواش ناله مي كنه و باباي منم بند خدا ميبردش تو اتاق ديگه يواشكي گريه ميكنه
12 دی 1391