پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

فرزند ایران زمین

صبح بخير فرزند ايران زمين

ماماني امروز حالش بهتر خدارو شكر و صبح زود زنگ زد و با شادي خنده با من صحبت كرد ميگه تو تو دل ماماني ساعت داري و هر روز 6:30 صبح بيدار مي كني ماماني رو تا صبحانه بخوره خدا كنه بعدا هم همين طوري باشي سلام صبح بخير فرزند ايران زمين
13 دی 1390

دكتر قلب

سلام عزيزم الان كه اينو مي خوني نميدونم ما زنده هستيم يا نه. ببخشيد شايد با اين حرفم ناراحتت كردم . ديشب رفتيم دكتر قلب براي ماماني چون چند روزي هست كه ماماني استرس داره و بي تاب ، دكتر خوشبختانه گفت مشكل خاصي نيست نه براي تو و نه براي ماماني چون در زمان بارداري اين اتفاق امكان داره ولي چون ماماني سابقه ناراحتي از قبل داشت و بخاطر تو وروجك قرص هاش رو قطع كردبود دكتر بهش توصيه كرد همين روند رو ادامه بده و قرص نخوره ولي اگه مجبور شد بخوره موردي نداره . از دست تو وروجك معلومه به مامان بابات رفتي سرتق و لجباز
13 دی 1390

بردن جواب آزمایش برای دکتر

این چند روزه حال مامانی بد بود (شیطون چرا ناراحتش می کنی ) بعدشم که امروز با همون حال خرابش رفتیم پیش خانم دکتر راضیه هاشمی (دوست خاله دکتر) تا جواب آزمایش مونگولیسم رو که آن هفته داده بودیم رو به دکتر نشون بدیم که خدارو شکر گفتن هیچ مشکلی نیست و یک سری دارو و پماد جدید برای پوست مامانی داد.
11 دی 1390

دومین محل زیارتی شما تو دل مامانی

دومین جایی که تو تو دل مامانیت رفتی واسه زیارت (زیارت قبول)شاه عبدالعظیم بود شهرری(اولیشم که امامزاده صالح تجریش بود) ماجرا از این قرار بود که مامانی اسم باباش تو کارت ملی اشتباه بود و ما بایستی می رفتیم برای استعلام اونجا ما زمان کمی داشتیم و مامانی نیت کرد که اگه برسیم و کارمون انجام بشه ما بریم زیارت حضرت عبدالعظیم که واقعا این نیت باعث شد ما برسیم و کارمون انجام بشه چون واقعا بعید بود ما کمتر از نیم ساعت بتونیم از خیابون حبیب اللهی (اداره ثبت غرب این زمان نه اون زمانی که تو داری اینو می خونی)برسیم شهرری اداره ثبت جنوب، حالا جالبه مامانی داشت حرص اینم می خورد که وقتی بدنیا اومد بیمارستان تو قلهک بوده چرا پروندش تو شهرری. خدارو شکر رسیدی...
7 دی 1390

سونوگرافی سوم

ادامه ماجرا : اونجایی بودیم که ما رفتیم برای سونوگرافی، وارد که شدیم اول مثل آزمایشگاه نیلو ٠٠٠/٥٥٠ ریال از ما گرفتن آخه وارد آزمایشگاه نیلو که شدیم اونجا هم یه ٠٠٠/٥٧٠ ریال دادیم، بگذریم بعد به مامانی گفتن باید یه چیز شیرین بخوره و٢ لیوان آب که مامانی چیز شیرین رو گفت شیر کاکائو می خوام که فکر کنم کارتو بود که بهش گفتی چون مامانی دنت بیشتر دوست داشت و من برای اینکه دعواتون نشه هم دنت و هم شیر کاکائو خریدم و مامانی با کیکی که داشت شروع کرد اونهارو خوردن بندخدا گشنش بود آخه از صبح به هوای آزمایش اولی هیچی نخورد بود تا آزمایش اولی تموم شود فقط یه موز خورد، بعد رفت سراغ آب تا می تونست آب خورد فکر می کرد زود نوبتش میشه اما نشد و مامانی دشویش گ...
7 دی 1390

آزمایش مونگولیسم

خوب مامانیت دو روز پیش رفته بود پیش دکترش خانم دکتر هاشمی که بابا مجتبی (پدر من) زحمت کشیدن زهره جون رو بردن مطب و خانم دکتر دو تا آزمایش نوشتن در رابطه با همین مونگولیسم و بعد از معاینه شرایط مامانی رو مثبت ارزیابی کرد و فرداش ما رفتیم واسه آزمایشها تو خیابون ولیعصر آزمایشگاه نیلو که اونجا از مامانی خون گرفتن و بعد فرستادنمون برای سونوگرافی چند تا کوچه پایین تر بالای پارک ساعی که داستان اون رو که خیلی جالبه بعدا تعریف می کنم
7 دی 1390

جغله کوچولو و نی نی

نی نی جون سلام ببخشید با این اسم صدات می کنم چون هنوز جنسیتیت معلوم نشده تا به اسم صدات کنیم می خوام یه دوستت رو بهت معرفی کنم که داستان های جالبی داره و من اکثرا می خونمشون اون دوستت اسمش جغله کوچولو هست امیدوارم بعدها دوستای خوبی بشید ...
4 دی 1390

اولین سونو گرافی

  زهره جون (همسرم) یه روز حالش بد میشه و میره پیش خاله جونش که دکتر هستن خانوم دکتر محمدی متخصص عفونی هستن و خاله جون میگه احتمالا باردار شدی بعد زهره جون میره سونوگرافی اما چون تقریبا هفته 5 بوده و ضربان نداشته باید برای اطمینان بیشتر یه ازمایش خون هم انجام میشود تا مطمئن میشدیم بعد همه ازمایش هارو بوردیم پیش همکاره خاله جون که متخصص زنان بود خانم دکتر اقایی  و ایشون دیدن وگفتن زهره جون باید تقریبا یکی دو هفته دیگه دوباره بره سونوگرافی. ...
3 دی 1390